هرکول پوآرو

وبلاگ تخصصی تحلیل و فروش سریال هرکول پوآرو

هرکول پوآرو

وبلاگ تخصصی تحلیل و فروش سریال هرکول پوآرو

پوآرو و خلق این شخصیت توسط آگاتا کریستی


هرکول پوآرو یکی از برجسته ترین کارآگاهان در تاریخ ادبیات داستانی است. او شخصیتی بسیار محبوب است که خالق او خانم آگاتا کریستی به روشنی توصیفش کرده است و برایش خصوصیاتی برشمرده که او را از سایر کارآگاهان متمایز ساخته است. از ویژگی های برجسته ی او وسواس بسیار،دور بودن از افتادگی و فروتنی،پوشیدن کفش های ورنی در همه ی مواقع و سیبل های کلفت که شکوه خاصی به چهره اش می بخشد.
پوآرو در یک خانواده یسنتی و کاتولیک در بلژیک به دنیا آمد. پس از به پایان رساندن تحصیلات خود در دانشگاه بروکسل به خدمت پلیس بلژیک در می آید و به سبب هوش و سخت کوشی و موفقیت های فراوانش به سرعت ترقی می کند.و به مشهور ترین عضو نیروی پلیس تبدیل می شود.
اما در حدود سال ١٩٠٤ به دلایلی نا معلوم از نیروی پلیس کناره می گیرد و به عنوان کارآگاه خصوصی مشغول به کار می شود. و چیزی نمی گذرد که حتی در خارج از این قاره هم مشهور می شود. با آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال بلژیک پوآرو به انگلستان پناه می برد. در آن جا به مرحمت پیرزنی ثروتمند به نام امیلی اینگل تورپ در روستای استایلز سنت مری اسکان داده می شود.
در همین روستا بود که پوآرو و هستیگز برای اولین بار با هم رو به رو شدند.خانم ینگل تورپ هم در همین روستا به قتل رسید و پوآرو با همکاری استایلز این ماجرا را در کتاب ”ماجرای اسرار آمیز در استایلز” (اولین رمان آگاتا کریستی) حل کرده است.
پوآرو و هستیگز دوستان و همکارانی صمیمی بودند. و تا مدت ها با هم کار می کردند. بعد ها که هستیگز با دلسی دووین ازدواج و کرد و به آرژانتین رفت فقط گه گاهی برای پرونده های مهم به لندن می آمد و به پوآرو کمک می کرد.
پوآرو حتی در دوران بازنشستگی اش هم نتوانست از این حرفه دست بردارد. از قضا قتل راجر آکروید یکی از هسایگان پوآرو موجب شد که پوآرو با زهم فعالیت کند و قاتل را به دست عدالت بسپارد. این پرونده یکی از هیجان انگیز ترین و سخت ترین پرونده های پوآرو بوده است.
پوآرو تا چندین دهه یکی از معروف ترین کارآگاه های جاهن بود. در سراسر اروپا و خاورمیانه فعالیت می کرد. او مانند گیاهی بود که از بلژیک به انگلستان منتقل شده بود و تا آخر عمر هم بیگانه ماند.
وابستگی های اجتماعی سروان هستیگز در نام و درجه ی نظامی اش و خانم الیور که علارقم آن همه کمرویی اش افرادی را که باید بشناسد می شناسد به پوآرو در رفتن به خلوت مظنن هایی که به طبقات بالا تعلق دارند بسیار کمک کرد.پوآرو چند پرونده ی آخرش را به کمک خانم الیور حل کرد. این زن در نظر پوآرو همکار و دوست مطلوبی بود. او و پوآرو در یک زمینه ی دیگر هم با هم اشتراک نظر داشتند: هر دو زندگی مدرن را به دیده ی تحقیر می نگریستند. این مسئله به ویژه در کتاب”دختر سوم” آشکار می شود.
آخرین دیدار پوآرو با هستیگز نیز در استایلز بود. این دیدار برای هستیگز بسیار رقت آور بود. زیرا دوست پیرش به علت التهاب مفصل اسیر صندلی چرخدار بود. پوآرو وضعیت خودش را این چنین توصیف می کند: هنوز می توانم خودم غذا بخورم اما در بقیه ی موارد مثل یک بچه به مراقبت احتیاج دارم.
او در همین روستا آخرین پرونده اش را حل می کند و سپس با دور کردن دارویی که می توانست زندگی اش را طولانی تر کند از خود به زندگی اش پایان می بخشد.
او این چنین با هستیگز در یکی نامه خداحافظی می کند:
خداحافظ دوست عزیز من، من به عمد آمپول های امیل نیتریت را از کنار تختخوابم دور کرده ام. ترجیح می دهم خودم را هر چه زودتر به خدای مهربان بسپارم. می خواهم رحمت یا مجازات او هر چه زودتر بر من نازل شود.
من و تو دیگر با هم به جست و جوی تبهکاران نخواهیم رفت. نخستین همکاری ما در این جا بود و آخرینش هم در همین جا.
روز های خوبی بود هستیگز،خیلی خوب.

در ششم اوت ١٩٧٥ روزنامه ی نیویورک تایمز مرگ هرکول پوآرو را این چنین اعلام کرد:
هرکول پوآرو، کاراگاه شهیر بلژیکی در گذشت.

خیلی ها پوآرو را می شناختند و به او احترام می گذاشتند اما تنها سه دوست صمیمی داشت:خانم الیور،هستیگز و کنتس ورا رساکوف که تنها زنی بود که واقعا قلب کارآگاه بلژیکی را تسخیر کرده بود.
روش کار او با کارآگاه هایی مانند شرلوک هلمز کاملا فرق داشت. آن ها به وارسی دقیق آثار باقیمانده مانند اثر انگشت و خاکستر سیگار و ردپا می پرداختند. و کارشان اساسا مبتنی بر چنین شواهدی بود. اما چنین چیز ها برای پوآرو تنها از این جهت اهمیت داشت که می توانست صحنه ی قتل را در ذهن خود بازآفرینی کند.
پوآرو وقتی سرنخ های لازم را بدست می آورد روی یک صندلی می نشست و سلول های خاکستری مغزش را به کار می گرفت. این نوع روش برای او موفقیت های زیادی کسب کرد.

نبوغ کریستی در خلق پوآرو از اولین کتاب واضح است. او که با شخصیت شرلوک هلمز آشنایی کامل داشته است می خواست که شخصیتی همانند او خلق کند. خودش در این باره این چنین گفته است:
تصمیم گرفتم کارآگاه مورد نظرم بلژیکی باشد. اجازه دادم که به تدریج در ذهنم شکل بگیرد. ا. می بایستبازرس پلیس باشد تا در مورد قتل جنایت اطلاعات کافی داشته باشد. می بایست تمیز و وسواسی باشد... مردی کوچک اندام و بسیار تمیز. در ذهنم او را همیشه در حال مرتب کردن اشیا مجسم می کردم. می بایست اسمش قابل توجه باشد مثل اسم هایی مانند شرلوک هلمز و خانواده اش...هرکولس اسم مناسبی بود. اما نام خانوادگی اش را باید چی می گذاشتم؟انتخاب این نام مشکل تر بود. نمی دانم چطور شد که بالاخره نام پوآرو را انتخاب کردم... اما دیدم که هرکولس و پوآرو با هم جور درنمی آیند.این بود که اسمش را گذاشتم هرکول. بله هرکول اسم مناسبی بود. خدا را شکر اسم خیلی خوبی از کار درآمد.
این کاراگاه تقریبا نیم قرن بدون تغییرات زندگی کرد و چیز هایی که بعدا به ویژگی هایش اضافه شد بسیار معدود بود. اما آگاتا کریستی از این که پوآرو را خلق کرده بود بسیار متاسف بود. او پس از نوشتن قتل در رمین گلف پی برد که اشتباه کرده است:
حالا دیدم که چه اشتباهی کردم که کارم را با پوآروی پیر شروع کردم. می بایست این پیرمرد را پس از سه چهار تا کتاب اول رها می کردم و به سراغ شخصیتی جوانتر می رفتم.
اما محبوبیتی که این شخصیت نزد خوانندگان کسب کرده بود این اجازه را به کریستی نداد. بعد ها او با خلق شخصیتی دیگر به نام خانم مارپل به وضوح نشان داد که از پوآرو خسته شده است. اما پوآرو تا آخر عمرش با او و در کتبش باقی ماند
شاید آگاتا کریستی با نوشتن پوآرو و مرگ او در این کتاب توانسته باشد اشتیاق خود را به خلاص شدن پوآرو کمی تسکین دهد.
پوآرو همچین در اقتباس های سینمایی و تلویزیونی نیز ظاهر گردید.
که از جذاب ترین سریال های پلیسی بودند.


هرکول پوآرو

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد